کد مطلب:88579 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:597

کارآئی و نقش بردباری











معمولا انسان در تبلیغ و سخن و عمل مقابل نادانها و بی خبرانی قرار می گیرد كه عكس العمل های ناشایسته دارند، اگر انسان بخواهد با آنها مقابله به مثل كند،

[صفحه 42]

باید تمام برنامه های تربیتی و اصلاحی و هدایتی را زمین گذارد، ولی دانشمند باید صبور و پرحوصله باشد، غیر از این باشد تمام برنامه های تعلیم و تربیت تعطیل می شود.

این كه در خطبه و روایات مختلف اول حلم، بعد علم، مورد توجه قرار گرفته برای این است كه كارآئی علم و تربیت بدون حلم امكان پذیر نیست، در روایتی از رسول گرامی چنین آمده است: «و الذی نفسی بیده ما جمع شی ء الی شی ء افضل من حلم الی علم»، قسم به خدائی كه جان من در دست قدرت اوست جمع و ضمیمه نشده چیزی به چیزی كه افضل از جمع شدن حلم و علم باشد.[1].

امام صادق (ع) نیز فرمودند: «علیك بالحلم فانه ركن العلم»، بر تو باد این كه حلم را پیشه خود سازی كه ركن علم است.[2].

از این گونه روایات نقش دقیق حلم روشن می شود كه درخت علم به ثمر نمی نشیند مگر این كه با آب حلم سیراب شود، پس بی جهت نیست در كنار علم، حلم قرار می گیرد حتی در قرآن «و الله علیم حلیم»[3].

در اینجا سوالی مطرح است، آیا مقابل بدگوئیها و رفتار خصمانه باید سكوت كرد، یا مشت را با مشت جواب داد؟ از طرفی در دستورات اسلام می خوانیم «فمن اعتدی علیكم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیكم»، اگر كسی شما را مورد تعدی و تجاوز قرار داد شما هم به همان اندازه جواب گوئید[4] و از طرفی هم حلم و بردباری و حوصله مورد ترغیب است، این تضاد را چگونه برطرف كنیم؟!

پاسخ: مردمی كه در مقابل صلاح و اصلاح و ترقی جامعه می ایستند دو

[صفحه 43]

دسته اند:

1- مخالفانی كه فهمیده با برنامه ریزی و تمام قدرت به مخالفت برمی خیزند.

2- نادانان و ناآگاهانی كه از روی جهالت به مقابله برمی خیزند.

اما دسته دوم اگر عكس العمل منفی نشان می دهند و اگر به روی طبیب تیغ می كشند، و در برابر هدایت كننده، چراغ هدایت می شكنند، باید در برابر آنها نرمش نشان داد، مقابله به مثل سبب نابودی برنامه های تعلیم و تربیت است، مبلغین باید بدانند كه این راه، حلم و علم می طلبد، اگر برای خدا تبلیغ می كنید، در برابر نادانانی كه جلو تبلیغ شما را می گیرند، حلم به خرج دهید، مگر بزرگترین مبلغ بشریت، پیامبر اكرم نبود كه انبوه دشمن در احد دور او را گرفته، پیشانی و دندان او را شكسته، و خون صورت او را گرفته بود، و می فرمود: «اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون» او هرگز نفرین نكرد، بلكه می گفت خدایا آنها را هدایت و فروغ خود را در دل آنها بیفكن.

تاریخ فتح مكه بسیار دقائق و ریزه كاری دارد، بخوانید و ببینید با چه حلم و حوصله ای این شهر را گرفت، و چگونه با فرمان عفو عمومی قلبها را تسخیر و به زیر نفوذ الله كشید، دشمنان توقع داشتند پیامبر حمام خون راه اندازد، و حتی بعضی از پرچمداران سپاه اسلام در آن روز رو به سوی ابوسفیان كرده و شعار (الیوم یوم الملحمه الیوم تسبی الحرمه الیوم اذل الله قریشا) سر دادند، (یعنی امروز روز درگیری شدید و انتقام است، روز از بین رفتن احترام نفوس و اموال دشمنان و روز ذلت و خواری قریش است) ولی همه دیدند، پیامبر در وقت انتقام فرمود: (اذهبوا انتم الطلقاء) بروید كه شما آزادید، همه را مشمول عفو قرار داد، حتی رو به ابوسفیان كرده و شعار انتقامجویانه را به شعار محبت آمیز بدل كرد (الیوم یوم المرحمه الیوم اعز الله قریشا)[5] و حتی به آنها این جمله پرمعنا را فرمود و رحمت و

[صفحه 44]

غفران الهی را نوید داد: من درباره ی شما همان گویم كه یوسف درباره ی برادران خود گفت، برادرانی كه به او ستم كردند، وی گفت: «لا تثریب علیكم الیوم یغفر الله لكم و هو ارحم الراحمین» (امروز ملامتی بر شما نیست خدا شما را ببخشد و او ارحم الراحمین است).[6] و همین برخورد موجب شد كه دسته دسته و فوج فوج مشركین مكه اسلام آورند (یدخلون فی دین الله افواجا).[7].

او پیامبری بود كه شكمبه ی شتر و خاكروبه بر سرش ریختند، و سنگ به قدمش زدند، و در برابر همه اذیتها فقط دعا می كرد، او كسی بود كه به دیدن و عیادت یهودی ای رفت كه همه روزه خاكروبه بر سرش می ریخت، آری باید شاگردان مكتب او هم مثل او باشند، مگر مولی علی (ع) نبود كه وقتی «عمرو بن عبدود» آب دهن به روی او انداخت، بلند شد، و مقداری قدم زد، تا با آب حلمش آتش غضبش را فرو نشاند، و سپس برای رضای حق سر از بدنش جدا كند، او بود كه وقتی بر بالای منبر صدا زد «سلونی قبل ان تفقدونی» و از پائین منبر سوالات بی ربطی از او كردند، حلم پیشه كرد، و عقابی متوجه آنها نكرد، با آنكه خلیفه ی وقت بود، در حالی كه اگر در جواب یكی از ما، چنین سوالی می شد، چقدر ناراحت می شدیم، واقعا بزرگترین درد عالمی چون علی آن بود كه در برابر چنین بی خردانی قرار گیرد.

شاگرد مكتب این مولی و فرمانده ی لشكر او مالك اشتر را ببین، كه وقتی در كوچه به او توهین می شود به مسجد رفته و برای آن اهانت كننده دعا می كند،[8] آیا یك سرباز عادی ما چنین است، چه رسد به سرلشكر و فرماندهان بالای ما؟!

این گونه برخوردها از بزرگانی كه سرمشق زندگی ما هستند، بسیار است، ولی باید به دنبال عبرت آموز گشت. قرآن كریم راه مبارزه با دشمنان نادان را چنین بیان

[صفحه 45]

كرده است:

«و لا تستوی الحسنه و لا السیئه ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینك و بینه عداوه كانه ولی حمیم و ما یلقیها الا الذین صبروا و ما یلقیها الا ذو حظ عظیم»، هرگز نیكی و بدی یكسان نیست، بدی را با نیكی دفع كن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صمیمی شوند و به این مرحله جز كسانی كه دارای صبر و استقامتند نمی رسند، و جز كسانی كه بهره ی عظیمی از ایمان و تقوی دارند، به آن نائل نمی گردند.[9].

اینگونه برخورد از ظریفترین و پربارترین روشهای موفقیت آمیز در تبلیغ است و تحقیقات روانشناسان صحت این امر را تائید می كند، زیرا هر كسی بدی كند، انتظار دارد، طرف مقابل هم طبق قانون مقابله به مثل، بدی كند، و معمولا انسانهای پلید كه خود جواب بد را با چند برابر بدی می دهند، توقع دارند اگر به كسی بدی كردند همانگونه جواب دهد، ولی وقتی بر خلاف توقع خود جواب خوب می شنوند دگرگونی روحی و طوفانی درونی به آنها دست داده، و در اثر فشار وجدانشان بیدار می شود و احساس حقارت كرده و تغییر رویه می دهند، این طوفان موجب راندن كینه ها و جایگزینی محبتها می شود.

به قول خیام:


من بد كنم و تو بد مكافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست بگوی


خداوند متعال این چنین برخورد و حلم و بردباری را ناشی از مقام صبر می داند كه بصورت حلم بروز كرده و این گونه افراد را صاحبان بهره های عظیم شمرده است، بهره ی تقوی، ایمان، علم، حلم، استقامت و...

صاحب تفسیر «اطیب البیان» در ذیل آیات فوق چنین می گوید: «صبر قوه ی تحمل عشاق است، و در هر موردی اسمی دارد، مثلا در مقابل اعداء دین در امر

[صفحه 46]

جهاد شجاعت است، در باب ترك هواهای نفسانی و لذائذ معاصی، تقوی است، در باب زخارف دنیوی زهد است، و در اجتناب از اموال شبهه ناك و حرام، ورع است، و در این مورد (یعنی در مقام اهانت دشمنان) حلم است، كه هر چه ناملایم از دشمنان ببیند به زبان ما از میدان در نرود، و از جا كنده نشود، و غیظ و غضب او را نگیرد، و با كمال ملایمت با آنها رفتار كند، چنان كه پیغمبر اكرم با كفار قریش رفتار فرمود، كه در قرآن می فرماید: «فیما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولك»[10].

از اهمیت خصلت حسنه ی حلم همین بس كه در حدیثی در تفسیر علی بن ابراهیم در مورد آیات سوره ی فصلت آمده: «ادب الله نبیه فقال و لا تستوی الحسنه و لا السیئه...» خداوند پیامبرش را به این آداب مودب ساخت یعنی روش برخورد صحیح را به او آموخت.

این افتخار نیست كه بگوئی فلانی یك فحش داد، من 10 تا روی آن گذاشته و به او پس دادم. فلانی كه از او قرض می خواستم و به من نداد، امروز كه بیچاره شده مقابله به مثل كردم. بسیار اشتباه كردی! این كه هنر نیست! همه جا نمی توان قانون مقابله به مثل را جاری كرد، نمی توان به طور كلی گفت: «مردم را جز با زور نمی توان اصلاح كرد»- «خون را با خون باید شست» «ترحم بر پلنگ تیزدندان ستمكاری بود بر گوسفندان» و مانند اینها.

باید منطق ما منطق قرآن باشد، قرآن می فرماید: «اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»، وقتی جاهلان مومنین را مخاطب قرار می دهند، در پاسخ می گویند سلام.[11].

[صفحه 47]

یعنی با آنها درگیر نمی شوند، در مورد حضرت ابراهیم می خوانیم وقتی مردی او را مورد اهانت و اذیت قرار داد، حضرت در جواب فرمودند خدا تو را هدایت كند، و دیگر جوابی به او نفرمودند[12] و بی جهت نیست كه خداوند حضرت ابراهیم را ستوده می فرماید: «ان ابراهیم لحلیم اواه»[13].

در مناجاتهای حضرت موسی (ع) نوشته اند، سوال كرد: «الهی ما جزاء من صبر علی اذی الناس و شتمهم فیك قال اعینه علی اهوال یوم القیامه»، خدایا، جزاء كسی كه صبر می كند بر اذیت و دشنام مردم در راه تو چیست؟ فرمود او را در وقت هراس و وحشت قیامت یاری می كنم.[14].

این برخورد با قشر دوم، یعنی جاهلان و ناآگاهان بود، اما برخورد با دسته ی اول كه تعمدا قصد ضربه زدن دارند، و با برنامه ریزی پیش رفته، و جای برگشتی برای خود باقی نگذارده اند، به گونه ی دیگر است. گاهی كار به جائی می رسد كه باید جواب مشت را با مشت داد، و این در موقعی است كه دیگر قابلیت اصلاح از بین رفته است، چنانكه در فتح مكه با این كه پیامبر عفو عمومی دادند ولی چند نفری را هم از عفو مستثنی كردند، كه نام آنها در تاریخ آمده است[15] در این مورد است كه می توان گفت:


ترحم بر پلنگ تیزدندان
ستمكاری بود بر گوسفندان


اظهار عجز پیش ستمگر روامدار
اشك كباب باعث طغیان آتش است

[صفحه 48]


صفحه 42، 43، 44، 45، 46، 47، 48.








    1. بحار، جلد 2، صفحه 46- میزان الحكمه، جلد 2، صفحه 517.
    2. بحار، جلد 71، صفحه 414- میزان الحكمه، جلد 2، صفحه 414.
    3. سوره النساء، آیه ی 12.
    4. سوره ی البقره، آیه 194.
    5. بحار، جلد 21، صفحه 109، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 20، صفحه 282.
    6. بحار جلد 21، صفحه 132، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 20، صفحه 283.
    7. سوره ی النصر، آیه ی 2.
    8. سفینه البحار، ماده ی «شتر» به نقل از مجموعه ی ورام- داستان راستان، جلد 1، شماره 18.
    9. سوره ی فصلت، آیات 36 و 35.
    10. تفسیر اطیب البیان، جلد 11، صفحه 435، معنی آیه ی آخر كلام اطیب البیان كه آیه ی 159 آل عمران است این است كه (ای پیامبر رحمت خداوندی تو را با مردم خوش خلق و مهربان كرد و اگر تندخوی و سخت دل بودی از گرد تو متفرق می شدند.).
    11. سوره ی الفرقان، آیه ی 63.
    12. سفینه البحار، جلد 1، صفحه 300، ماده ی حلم.
    13. سوره ی هود، آیه ی 75.
    14. سفینه البحار، جلد 1، صفحه 300، ماده ی حلم.
    15. در كتب تاریخی نام آنها ذكر شده از جمله در كتاب السیره النبویه لابن هشام، جلد 4.